معنی فارسی grilly

B1

نوعی پخت و پز که شامل سرخ کردن بر روی مشعل یا برشته کردن با حرارت مستقیم است.

A method of cooking over direct heat or using an appliance designed for grilling.

example
معنی(example):

سرآشپز از روش گریل برای پختن سبزیجات استفاده کرد.

مثال:

The chef used a grilly method to cook the vegetables.

معنی(example):

ما در آخر هفته یک باربیکیو گریل لذت بردیم.

مثال:

We enjoyed a grilly barbecue on the weekend.

معنی فارسی کلمه grilly

: معنی grilly به فارسی

نوعی پخت و پز که شامل سرخ کردن بر روی مشعل یا برشته کردن با حرارت مستقیم است.