معنی فارسی grittily

B1

به شکلی عزم‌دار و مقاوم در برخورد با مشکلات.

In a manner characterized by courage and determination.

example
معنی(example):

او با نیرنگ به ترس‌هایش مواجه شد و بر آنها غلبه کرد.

مثال:

She grittily faced her fears and overcame them.

معنی(example):

او با نیرنگ به سمت اهدافش پیش رفت با وجود چالش‌ها.

مثال:

He grittily pursued his goals despite the challenges.

معنی فارسی کلمه grittily

: معنی grittily به فارسی

به شکلی عزم‌دار و مقاوم در برخورد با مشکلات.