معنی فارسی grudgment
B1حس منفی و قضاوت بد درباره دیگران.
A feeling of resentment or ill-will toward someone.
- NOUN
example
معنی(example):
کینهتوزی او نسبت به دیگران اغلب او را تنها میگذاشت.
مثال:
His grudgment of others often left him alone.
معنی(example):
کینهتوزی افراد میتواند به سوءتفاهمها منجر شود.
مثال:
People's grudgment can lead to misunderstandings.
معنی فارسی کلمه grudgment
:
حس منفی و قضاوت بد درباره دیگران.