معنی فارسی grudgingness

B1

حس کینه و عدم تمایل به همکاری یا مشارکت.

The quality of being reluctant or unwilling; resentfulness.

example
معنی(example):

کینه‌توزی او، همکاری آنها را دشوار کرد.

مثال:

Her grudgingness made it difficult for them to work together.

معنی(example):

کینه‌توزی در صدای او برای همه مشخص بود.

مثال:

The grudgingness in his voice was clear to everyone.

معنی فارسی کلمه grudgingness

: معنی grudgingness به فارسی

حس کینه و عدم تمایل به همکاری یا مشارکت.