معنی فارسی grutch
B1غر زدن، نارضایتی خود را به بیان آوردن به طور غیررسمی و معمولاً به شکایت.
To complain or grumble in a low voice.
- VERB
example
معنی(example):
او شروع به غر زدن درباره قوانین ناعادلانه کرد.
مثال:
He started to grutch about the unfair rules.
معنی(example):
او هر وقت که اوضاع به دلخواهش پیش نرود، غر میزند.
مثال:
She tends to grutch whenever things don’t go her way.
معنی فارسی کلمه grutch
:
غر زدن، نارضایتی خود را به بیان آوردن به طور غیررسمی و معمولاً به شکایت.