معنی فارسی grutched
B1گذشته فعل غر زدن، نشاندهنده بیان نارضایتی در زمان گذشته.
Past tense of grutch; to have complained.
- VERB
example
معنی(example):
او در طول سفرمان درباره هوا غر زد.
مثال:
She grutched about the weather during our trip.
معنی(example):
او درباره انتظار طولانی در فرودگاه شکایت کرد.
مثال:
He grutched about the long wait at the airport.
معنی فارسی کلمه grutched
:
گذشته فعل غر زدن، نشاندهنده بیان نارضایتی در زمان گذشته.