معنی فارسی grutching
B1فعل مداوم غر زدن، نشاندهنده فرایند شکایت یا نارضایتی.
The act of continuously complaining.
- VERB
example
معنی(example):
او همیشه در مورد چیزی در محل کارش غر میزند.
مثال:
He's always grutching about something at work.
معنی(example):
من او را در حال غر زدن درباره سیاستهای جدید دیدم.
مثال:
I caught her grutching about the new policies.
معنی فارسی کلمه grutching
:
فعل مداوم غر زدن، نشاندهنده فرایند شکایت یا نارضایتی.