معنی فارسی guiltily

B1

با حس گناه، به گونه‌ای که نشان‌دهنده پشیمانی یا احساس بد باشد.

In a manner that shows guilt.

example
معنی(example):

او با احساس گناه پس از اشتباه از تماس چشمی پرهیز کرد.

مثال:

He guiltily avoided eye contact after the mistake.

معنی(example):

او وقتی از قرار ملاقاتش که از دست داد پرسیده شد، با احساس گناه لبخند زد.

مثال:

She smiled guiltily when asked about her missed appointment.

معنی فارسی کلمه guiltily

: معنی guiltily به فارسی

با حس گناه، به گونه‌ای که نشان‌دهنده پشیمانی یا احساس بد باشد.