معنی فارسی guimbard

B2

نوعی ساز موسیقی که غالباً در فرهنگ‌های خاص استفاده می‌شود.

A type of musical instrument, often used in specific cultural contexts.

example
معنی(example):

هنرمند در اجرای موسیقی خود از گویبار استفاده کرد.

مثال:

The artist used a guimbard in his musical performance.

معنی(example):

او در طی درس‌هایش یاد گرفت که گویبار بنوازد.

مثال:

He learned to play the guimbard during his lessons.

معنی فارسی کلمه guimbard

: معنی guimbard به فارسی

نوعی ساز موسیقی که غالباً در فرهنگ‌های خاص استفاده می‌شود.