معنی فارسی hamstringed
B2محدود یا متوقف کردن توانایی کسی به دلیل شرایط یا آسیب.
Impeded or hindered, especially in achieving an aim.
- VERB
example
معنی(example):
ورزشکار به دلیل آسیبدیدگیاش در بازی، تحت تأثیر قرار گرفت.
مثال:
The athlete was hamstringed by his injury during the game.
معنی(example):
آنها احساس کردند که به دلیل مقررات جدید در محل کار محدود شدهاند.
مثال:
They felt hamstringed by the new regulations at work.
معنی فارسی کلمه hamstringed
:
محدود یا متوقف کردن توانایی کسی به دلیل شرایط یا آسیب.