معنی فارسی hatless
B1بدون کلاه، وضعیتی که در آن فرد هیچ کلاهی بر سر ندارد.
Without a hat; lacking headwear.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او احساس کرد که سرش سرد است چون کلاه نداشت.
مثال:
She felt her head was cold because she was hatless.
معنی(example):
پسر بدون کلاه در نسیم زمستانی لرزید.
مثال:
The hatless boy shivered in the winter breeze.
معنی فارسی کلمه hatless
:
بدون کلاه، وضعیتی که در آن فرد هیچ کلاهی بر سر ندارد.