معنی فارسی headily

B1

به روشی مطمئن و با اطمینان، معمولاً در ارتباط با نشانه‌های حرکتی.

In a confident or assertive manner, often referring to gestures.

example
معنی(example):

او با سر به نشانه توافق به پیشنهاد اشاره کرد.

مثال:

She nodded her headily in agreement with the proposal.

معنی(example):

او با اعتماد به نفس و با آگاهی در مورد موضوع صحبت کرد.

مثال:

He spoke headily, confident in his knowledge about the topic.

معنی فارسی کلمه headily

: معنی headily به فارسی

به روشی مطمئن و با اطمینان، معمولاً در ارتباط با نشانه‌های حرکتی.