معنی فارسی headlongly
B1به صورت عجولانه و بدون توجه، به ویژه در حرکات و فعالیتها.
In a reckless or hasty manner, often without considering the consequences.
- ADVERB
example
معنی(example):
کودک بدون نگاه کردن به خیابان دوید.
مثال:
The child ran headlongly into the street without looking.
معنی(example):
او بعد از تعطیلات تابستانی به شدت به تحصیلاتش پرداخت.
مثال:
He dove headlongly into his studies after the summer break.
معنی فارسی کلمه headlongly
:
به صورت عجولانه و بدون توجه، به ویژه در حرکات و فعالیتها.