معنی فارسی hearthwarming
B2دلگرمکننده، چیزی که احساس گرما و راحتی را ایجاد میکند، به ویژه در زمینه خانواده و دوستی.
Causing feelings of happiness and warmth, especially concerning family or home.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این فیلم داستانی دلگرمکننده درباره خانواده داشت.
مثال:
The movie had a hearthwarming story about family.
معنی(example):
لبخند دلگرمکننده او باعث شد همه احساس راحتی کنند.
مثال:
Her hearthwarming smile made everyone feel at home.
معنی فارسی کلمه hearthwarming
:
دلگرمکننده، چیزی که احساس گرما و راحتی را ایجاد میکند، به ویژه در زمینه خانواده و دوستی.