معنی فارسی hinderly

B1

به طور مانع‌دار و جلوگیری‌کننده.

In an obstructive or preventing manner.

example
معنی(example):

نظرات او به‌شیوه‌ای مانع‌دار بر بحث تأثیر می‌گذاشت.

مثال:

Her comments were hinderly influencing the discussion.

معنی(example):

به‌گونه‌ای مانع‌دار، او پیشنهادات دیگران را رد کرد.

مثال:

In a hinderly manner, he dismissed the suggestions made by others.

معنی فارسی کلمه hinderly

: معنی hinderly به فارسی

به طور مانع‌دار و جلوگیری‌کننده.