معنی فارسی hoofprint

B1

اثر یا نشانه‌ای که سم حیوانی بر روی سطح می‌گذارد.

An impression left by the hoof of an animal, typically seen in soft ground or snow

example
معنی(example):

من یک اثر سم در برف پیدا کردم.

مثال:

I found a hoofprint in the snow.

معنی(example):

اثر سم بزرگ و عمیق بود.

مثال:

The hoofprint was large and deep.

معنی فارسی کلمه hoofprint

: معنی hoofprint به فارسی

اثر یا نشانه‌ای که سم حیوانی بر روی سطح می‌گذارد.