معنی فارسی horizonless

B1

بدون افق، جایی که نمی‌توان مرز میان زمین و آسمان را دید.

Having no visible horizon; where the sky and land meet cannot be seen.

example
معنی(example):

دره به دلیل اینکه مه همه چیز را پوشانده بود، احساس بدون افق می‌کرد.

مثال:

The valley felt horizonless as the fog covered everything.

معنی(example):

در روز ابری، دریا ظاهری بدون افق داشت.

مثال:

The ocean appeared horizonless on the cloudy day.

معنی فارسی کلمه horizonless

: معنی horizonless به فارسی

بدون افق، جایی که نمی‌توان مرز میان زمین و آسمان را دید.