معنی فارسی horsehoof
A2سم اسب، پای سخت و محکم اسب که معمولاً برای راه رفتن و دویدن استفاده میشود.
The hard structure at the end of a horse's leg that protects its feet.
- NOUN
example
معنی(example):
اسب پای خود را با سمش به زمین کوبید.
مثال:
The horse kicked the ground with its horsehoof.
معنی(example):
سم اسب تراشیده شد تا از آسیب جلوگیری شود.
مثال:
The horsehoof was clipped to prevent injury.
معنی فارسی کلمه horsehoof
:
سم اسب، پای سخت و محکم اسب که معمولاً برای راه رفتن و دویدن استفاده میشود.