معنی فارسی humblie
B1فروتنانهتر، به شکلی که نشاندهنده تواضع باشد.
In a manner that shows humility.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با فروتنی بیشتری نسبت به قبل به این وضعیت نزدیک شد.
مثال:
He approached the situation more humblie than before.
معنی(example):
او تصمیم گرفت که افکارش را با فروتنی بیشتری بیان کند.
مثال:
She decided to articulate her thoughts more humblie.
معنی فارسی کلمه humblie
:
فروتنانهتر، به شکلی که نشاندهنده تواضع باشد.