معنی فارسی humpbacked

B1

دارای قوز، به ویژه در مورد انسان یا حیوانات با کمر یا پشت خمیده.

Having a humped back; often used to describe a physical deformity.

example
معنی(example):

مرد پیر دچار قوز بود و به آرامی راه می‌رفت.

مثال:

The old man was humpbacked and walked slowly.

معنی(example):

نهنگ قوزدار موجودی جذاب است.

مثال:

The humpbacked whale is a fascinating creature.

معنی فارسی کلمه humpbacked

: معنی humpbacked به فارسی

دارای قوز، به ویژه در مورد انسان یا حیوانات با کمر یا پشت خمیده.