معنی فارسی hushfully
B1به روشنی یا کمصدایی عمل کردن، معمولا برای حفظ سکوت.
In a quiet or subdued manner to maintain silence.
- ADVERB
example
معنی(example):
او آرام و کمصدا صحبت کرد تا بچه را بیدار نکند.
مثال:
She spoke hushfully to avoid waking the baby.
معنی(example):
او به آرامی انگشتش را به لبش گذاشت تا سکوت را نشان دهد.
مثال:
He hushfully put his finger to his lips to signal silence.
معنی فارسی کلمه hushfully
:
به روشنی یا کمصدایی عمل کردن، معمولا برای حفظ سکوت.