معنی فارسی iceland moss
B2نوعی خزه که در مناطق سرد و مرطوب میروید و در طب سنتی کاربرد دارد.
A type of lichen that grows in cold, moist areas.
- NOUN
example
معنی(example):
من در جنگل خزه ایسلندی پیدا کردم.
مثال:
I found Iceland moss in the forest.
معنی(example):
خزه ایسلندی اغلب در داروهای گیاهی استفاده میشود.
مثال:
Iceland moss is often used in herbal medicine.
معنی فارسی کلمه iceland moss
:
نوعی خزه که در مناطق سرد و مرطوب میروید و در طب سنتی کاربرد دارد.