معنی فارسی ignaw
B1نشخوار کردن، گاز زدن و فشردن چیزی با دندان به آرامی.
To gnaw or to bite on something repeatedly, usually with persistence.
- VERB
example
معنی(example):
سگ شروع کرد به نشخوار کردن استخوان.
مثال:
The dog began to ignaw at the bone.
معنی(example):
او میتوانست صدای موش را که در حال نشخوار بر دیوار بود بشنود.
مثال:
She could hear the sound of the mouse ignawing through the wall.
معنی فارسی کلمه ignaw
:
نشخوار کردن، گاز زدن و فشردن چیزی با دندان به آرامی.