معنی فارسی illaqueate

B1

به دام انداختن یا گرفتار کردن.

To ensnare or capture.

example
معنی(example):

آنها به دنبال به دام انداختن طعمه بی‌خبر بودند.

مثال:

They sought to illaqueate the unsuspecting prey.

معنی(example):

با صبر، آنها موفق شدند حیوان فراری را به دام بیندازند.

مثال:

With patience, they managed to illaqueate the elusive animal.

معنی فارسی کلمه illaqueate

: معنی illaqueate به فارسی

به دام انداختن یا گرفتار کردن.