معنی فارسی illdisposedness

B1

بی‌میل بودن، بی‌علاقگی، حالتی از عدم تمایل یا بی‌میلی به انجام چیزی.

A state of being unwilling or disinclined; lack of concern.

example
معنی(example):

بی‌علاقگی او به پروژه مشهود بود.

مثال:

His illdisposedness towards the project was evident.

معنی(example):

او با حس بی‌علاقگی به این کار نزدیک شد.

مثال:

She approached the task with a sense of illdisposedness.

معنی فارسی کلمه illdisposedness

: معنی illdisposedness به فارسی

بی‌میل بودن، بی‌علاقگی، حالتی از عدم تمایل یا بی‌میلی به انجام چیزی.