معنی فارسی illegitimated

B1

عملی که بر اساس آن، وضعیت مشروعیت یک فرد یا موجودیت از بین می‌رود.

To make or regard as illegitimate.

example
معنی(example):

دادگاه کودک را به دلیل عدم شناخت والدین غیرمعتبر اعلام کرد.

مثال:

The court illegitimated the child due to unknown parentage.

معنی(example):

غیرمعتبر شناخته شدن می‌تواند بر حقوق قانونی یک شخص تأثیر بگذارد.

مثال:

Being illegitimated can affect a person's legal rights.

معنی فارسی کلمه illegitimated

: معنی illegitimated به فارسی

عملی که بر اساس آن، وضعیت مشروعیت یک فرد یا موجودیت از بین می‌رود.