معنی فارسی illimitate

B1

نامحدود کردن، خارج کردن از محدودیت.

To make unlimited or to remove limits; to extend beyond boundaries.

example
معنی(example):

برخی معتقدند که تجربه‌ها نمی‌توانند در غنایشان نامحدود شوند.

مثال:

Some believe that experiences cannot be illimitated in their richness.

معنی(example):

کیفیت‌های عشق و زیبایی معمولاً گفته می‌شود که نامحدود هستند.

مثال:

The qualities of love and beauty are often said to be illimitate.

معنی فارسی کلمه illimitate

: معنی illimitate به فارسی

نامحدود کردن، خارج کردن از محدودیت.