معنی فارسی illuminatingly

B1

به صورت روشنگرانه، به شیوه‌ای که باعث درک بهتر مطلب می‌شود.

In a manner that provides insight or clarity.

example
معنی(example):

او به طور روشنگرانه‌ای درباره موضوع هنر صحبت کرد.

مثال:

He spoke illuminatingly about the topic of art.

معنی(example):

معلم مفهوم را به طور روشنگرانه‌ای برای دانش‌آموزان توضیح داد.

مثال:

The teacher explained the concept illuminatingly to the students.

معنی فارسی کلمه illuminatingly

: معنی illuminatingly به فارسی

به صورت روشنگرانه، به شیوه‌ای که باعث درک بهتر مطلب می‌شود.