معنی فارسی illusorily

B2

به شیوه‌ای که توهم یا تصور نادرست ایجاد می‌کند.

In a manner that creates an illusion or false impression.

example
معنی(example):

او به طور توهمی صحبت کرد و باعث شد شنوندگان به بافتگی او ایمان بیاورند.

مثال:

She spoke illusorily, leading the listeners to believe in her fabrication.

معنی(example):

داستان به طور توهمی روایت شد و تشخیص حقایق را دشوار ساخت.

مثال:

The story was told illusorily, making it difficult to discern the facts.

معنی فارسی کلمه illusorily

: معنی illusorily به فارسی

به شیوه‌ای که توهم یا تصور نادرست ایجاد می‌کند.