معنی فارسی imagerial

B2

تصویری، مربوط به تصویر و تجسم.

Relating to or characteristic of images.

example
معنی(example):

جشنواره دارای مضامینی تصویری بود که همه را جلب کرد.

مثال:

The festival had an imagerial theme that captivated everyone.

معنی(example):

سخنرانی او تصویری بود و با کلماتش تصاویر را می‌کشید.

مثال:

Her speech was imagerial, painting pictures with her words.

معنی فارسی کلمه imagerial

: معنی imagerial به فارسی

تصویری، مربوط به تصویر و تجسم.