معنی فارسی imagerially
B2بهصورت تصویری، با تفصیل و وضوح.
In a manner that creates vivid imagery.
- ADVERB
example
معنی(example):
نویسنده رویدادها را بهصورت تصویری توصیف میکند و آنها را زنده میکند.
مثال:
The author describes events imagerially, bringing them to life.
معنی(example):
او بهصورت تصویری صحبت کرد و داستانش را زنده و قابل ارتباط کرد.
مثال:
She spoke imagerially, making her story vivid and relatable.
معنی فارسی کلمه imagerially
:
بهصورت تصویری، با تفصیل و وضوح.