معنی فارسی imbarkation
B1فرآیند سوار شدن به کشتی یا وسیله نقلیه دریایی.
The act of boarding a ship or vehicle.
- NOUN
example
معنی(example):
سوار شدن از ساعت 10 صبح برای کروز آغاز خواهد شد.
مثال:
Imbarkation will start at 10 AM for the cruise.
معنی(example):
فرایند سوار شدن به آرامی و به طور مؤثر انجام شد.
مثال:
The imbarkation process was smooth and efficient.
معنی فارسی کلمه imbarkation
:
فرآیند سوار شدن به کشتی یا وسیله نقلیه دریایی.