معنی فارسی imbarking

B1

فرآیند آغاز سفر یا سوار شدن به وسیله نقلیه.

The act of beginning a journey or boarding a vehicle.

example
معنی(example):

خدمه در حال سوار کردن مسافران به کشتی هستند.

مثال:

The crew is imbarking passengers onto the ship.

معنی(example):

سوار شدن بخشی ضروری از فرآیند سفر است.

مثال:

Imbarking is an essential part of the travel process.

معنی فارسی کلمه imbarking

: معنی imbarking به فارسی

فرآیند آغاز سفر یا سوار شدن به وسیله نقلیه.