معنی فارسی imbecilitated

B1

احمق شده، نشان‌دهنده این است که فرد به دلیل تأثیرات خاص نادان شده است.

Made foolish or stupid; affected by imbecility.

example
معنی(example):

بعد از ساعت‌ها مکالمات بی‌ارزش، احساس احمق شدگی کردم.

مثال:

After hours of trivial conversations, I felt imbecilitated.

معنی(example):

او توسط بحث‌های بی‌پایان احمق مانده بود.

مثال:

He was left imbecilitated by the endless debates.

معنی فارسی کلمه imbecilitated

: معنی imbecilitated به فارسی

احمق شده، نشان‌دهنده این است که فرد به دلیل تأثیرات خاص نادان شده است.