معنی فارسی imblaze
B1به معنی شعلهور کردن یا درخشان کردن، معمولاً به نور یا آتش.
To cause to flame or to shine brightly.
- VERB
example
معنی(example):
آتش کمپ به طرز روشنی آغاز به شعلهور شدن کرد.
مثال:
The campfire began to imblaze brightly.
معنی(example):
ستارهها آسمان شب را با درخشش خود شعلهور میکنند.
مثال:
Stars imblaze the night sky with their sparkle.
معنی فارسی کلمه imblaze
:
به معنی شعلهور کردن یا درخشان کردن، معمولاً به نور یا آتش.