معنی فارسی imbowered
B2احاطه شده، درختان یا گیاهان اطراف چیزی را احاطه کرده و فضایی دلنشین و به دور از شلوغی ایجاد میکنند.
Surrounded or sheltered, as by trees or foliage, creating an enclosed and protected atmosphere.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
کلبه توسط درختان احاطه شده بود و جوی آرام و دلپذیر ایجاد کرده بود.
مثال:
The cottage was imbowered by trees, creating a peaceful atmosphere.
معنی(example):
او در زیبایی باغ غرق شده بود.
مثال:
She felt imbowered in the beauty of the garden.
معنی فارسی کلمه imbowered
:
احاطه شده، درختان یا گیاهان اطراف چیزی را احاطه کرده و فضایی دلنشین و به دور از شلوغی ایجاد میکنند.