معنی فارسی immanely
B1به معنای عمل کردن بر اساس قیود خاص یا محدودیتهای درونی.
In a manner that is characteristic of or restricted by a specific framework.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور قیدمندانهای در منافع خود عمل کرد.
مثال:
She acted immanely in her own interests.
معنی(example):
رویکرد قیدمندانه او به او کمک کرد تا موفق شود.
مثال:
His immanely approach helped him succeed.
معنی فارسی کلمه immanely
:
به معنای عمل کردن بر اساس قیود خاص یا محدودیتهای درونی.