معنی فارسی immanence

C1

قیدمندی، مفهوم حضور درونی یا تکرار در داخل چیزی.

The quality of being present within; often used in a philosophical context regarding divinity.

example
معنی(example):

قیدمندی الهی یک باور کلیدی در برخی ادیان است.

مثال:

The immanence of the divine is a key belief in some religions.

معنی(example):

فیلسوفان درباره ماهیت قیدمندی در وجود بحث می‌کنند.

مثال:

Philosophers debate the nature of immanence in existence.

معنی فارسی کلمه immanence

: معنی immanence به فارسی

قیدمندی، مفهوم حضور درونی یا تکرار در داخل چیزی.