معنی فارسی immatchless
B2بینظیر، بدون همتایی که به او برابر باشد.
Having no equal; incomparable.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
استعداد او بینظیر بود و او را به یک چهره مشهور تبدیل کرد.
مثال:
His talent was immatchless, making him a celebrity.
معنی(example):
این نقاشی بینظیر بود و همه کسانی که آن را دیدند تحسین کردند.
مثال:
The painting was immatchless, admired by everyone who saw it.
معنی فارسی کلمه immatchless
:
بینظیر، بدون همتایی که به او برابر باشد.