معنی فارسی immaterialise
B1نامحسوس کردن، ایده یا مفهومی را به گونهای ارائه دادن که محسوس یا قابل مشاهده نباشد.
To become intangible or not physically present.
- VERB
example
معنی(example):
این ایده در مقابل چشمان او به صورت نامحسوس درآمد.
مثال:
The idea seemed to immaterialise in front of her eyes.
معنی(example):
برنامهها در حین بحث شروع به نامحسوس شدن کردند.
مثال:
The plans began to immaterialise during the discussion.
معنی فارسی کلمه immaterialise
:
نامحسوس کردن، ایده یا مفهومی را به گونهای ارائه دادن که محسوس یا قابل مشاهده نباشد.