معنی فارسی immersement

B2

غوطه‌وری، حالت عمیق و کامل در یک فعالیت یا موضوع.

The act of immersing or being immersed in something.

example
معنی(example):

غوطه‌وری او در پروژه تأثیرگذار بود.

مثال:

His immersement in the project was impressive.

معنی(example):

غوطه‌وری دانش‌آموزان در موضوع قابل توجه بود.

مثال:

The immersement of the students in the topic was noticeable.

معنی فارسی کلمه immersement

: معنی immersement به فارسی

غوطه‌وری، حالت عمیق و کامل در یک فعالیت یا موضوع.