معنی فارسی immodulated
B2بینظم، به وضعیتی اشاره دارد که در آن هیچ نظمی وجود ندارد.
Not regulated or controlled; lacking moderation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سخنرانی بینظم او سخت قابلفهم بود.
مثال:
His immodulated speech was hard to follow.
معنی(example):
یک رویکرد بینظم میتواند مخاطب را گیج کند.
مثال:
An immodulated approach can confuse the audience.
معنی فارسی کلمه immodulated
:
بینظم، به وضعیتی اشاره دارد که در آن هیچ نظمی وجود ندارد.