معنی فارسی immolation
C2سوزاندن، به ویژه قربانی کردن در دینی یا فرهنگی خاص.
The act of setting someone or something on fire, often as a sacrifice.
- NOUN
example
معنی(example):
سوزاندن قربانی یک آیین جدی بود.
مثال:
The immolation of the sacrifice was a solemn ritual.
معنی(example):
در برخی فرهنگها، سوزاندن به عنوان یک شکل از افتخار دیده میشود.
مثال:
In some cultures, immolation is seen as a form of honor.
معنی فارسی کلمه immolation
:
سوزاندن، به ویژه قربانی کردن در دینی یا فرهنگی خاص.