معنی فارسی immote

B1

حرکت نکردن، ساکن بودن در یک حالت.

To remain still or motionless.

example
معنی(example):

راهب تصمیم گرفت در مدیتیشن بی‌حرکت بماند.

مثال:

The monk chose to immote himself in meditation.

معنی(example):

او در طول سخنرانی طولانی بی‌حرکت احساس کرد.

مثال:

She felt immote during the long lecture.

معنی فارسی کلمه immote

: معنی immote به فارسی

حرکت نکردن، ساکن بودن در یک حالت.