معنی فارسی impacable
C2غیرقابل تأثیر، توصیفی برای شخصی است که تحت تأثیر قرار نمیگیرد.
Incapable of being influenced or affected.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او با وجود تلاشهایشان غیرقابل تأثیر در نظر گرفته شد.
مثال:
She was deemed impacable despite their efforts.
معنی(example):
طبیعت غیرقابل تأثیر او آشتی را دشوار کرد.
مثال:
His impacable nature made reconciliation difficult.
معنی فارسی کلمه impacable
:
غیرقابل تأثیر، توصیفی برای شخصی است که تحت تأثیر قرار نمیگیرد.