معنی فارسی impalpably
B2به معنای بطور غیر قابل لمس یا قابل درک نیست.
In a manner that cannot be perceived by touch; intangible.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور غیر قابل لمس صحبت کرد و افکارش را دشوار کرد.
مثال:
She spoke impalpably, making her thoughts difficult to grasp.
معنی(example):
مه به طور غیر قابل لمس وارد شد و دید را مخفی کرد.
مثال:
The fog rolled in impalpably, obscuring the view.
معنی فارسی کلمه impalpably
:
به معنای بطور غیر قابل لمس یا قابل درک نیست.