معنی فارسی impalmed

B1

به معنای زدن شیء تیز به بدن یک موجود زنده به منظور آسیب رساندن یا نگهداری از آن است.

To pierce or transfix with a sharp object.

example
معنی(example):

هنرمند پروانه را برای حفظ آن به تیرک زد.

مثال:

The artist impalmed the butterfly to preserve it.

معنی(example):

در روزگاران قدیم، جنگجویان اغلب به عنوان مجازاتی به تیرک زده می‌شدند.

مثال:

In ancient times, warriors were often impalmed as a form of punishment.

معنی فارسی کلمه impalmed

: معنی impalmed به فارسی

به معنای زدن شیء تیز به بدن یک موجود زنده به منظور آسیب رساندن یا نگهداری از آن است.