معنی فارسی impartibly

B1

به معنای غیرقابل تقسیم و به‌طوری که قابل تفکیک نباشد.

In a manner that cannot be divided or separated.

example
معنی(example):

ثروت به‌طور غیرقابل تقسیم به پسر بزرگتر داده شد.

مثال:

The wealth was impartibly given to the eldest son.

معنی(example):

او به‌طور غیرقابل تقسیم دانش خود را با دانش‌آموزان به اشتراک گذاشت.

مثال:

She impartibly shared her knowledge with the students.

معنی فارسی کلمه impartibly

: معنی impartibly به فارسی

به معنای غیرقابل تقسیم و به‌طوری که قابل تفکیک نباشد.