معنی فارسی impectinate

B2

شفاف کردن، واضح بیان کردن یا توضیح دادن یک فکر یا ایده.

Impectinate means to articulate or express ideas clearly.

example
معنی(example):

او در شفاف کردن افکارش مشکل داشت.

مثال:

He found it hard to impectinate his thoughts clearly.

معنی(example):

یادگیری نحوه شفاف بیان کردن به زمان نیاز دارد.

مثال:

Learning to impectinate effectively takes time.

معنی فارسی کلمه impectinate

: معنی impectinate به فارسی

شفاف کردن، واضح بیان کردن یا توضیح دادن یک فکر یا ایده.