معنی فارسی imperdible
B2چیزی که نباید آن را از دست داد.
Something that cannot be missed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این نمایشگاه برای دوستداران هنر حتماً باید دیدنی باشد.
مثال:
This exhibition is imperdible for art lovers.
معنی(example):
کنسرت یک رویداد حتماً باید دیدنی در جشنواره بود.
مثال:
The concert was an imperdible event in the festival.
معنی فارسی کلمه imperdible
:
چیزی که نباید آن را از دست داد.